رها شده از قفس آزادی
بیرحمی است این که نخواهی ببینمت میدانم این که چشم به راهی ببینمت گیسوی خویش را یله کن بافه بافه کن تا صاف تر میان سیاهی ببینمت در شام من ستاره دنباله دار باش چرخی بزن که نامتناهی ببینمت در چاه سینه ای دل غافل چه میکنی بیرون بیا کبوتر چاهی ببینمت در غرفه های نقش جهان چون صدا بپیچ تا در شکوه و شوکت شاهی ببینمت چندی است خو گرفته است دلم با ندیدنت عمری نمانده است الهی ببینمت سعید بیابانکی (برگرفته از سایتPoem.parsiblog.com )
نوشته شده در یکشنبه 100/1/1| ساعت
1:0 صبح| توسط رضا| نظرات ( ) |
نوشته شده در یکشنبه 100/1/1| ساعت
1:0 صبح| توسط رضا| نظرات ( ) |
قالب رایگان وبلاگ پیچک دات نت |