سفارش تبلیغ
صبا ویژن


رها شده از قفس آزادی

ترانه ی من ترانه ی برگ است

برگ دل سوخته زرد

و رد پای شیون است

شیون شاخه مادر

مادر کودک مرده پر درد...

باد می لرزاند مرا

ومن ارام دست در دست نسیم

رو به خاک می ایم

دستان مادرم رها

وچه دلچاک می ایم......

خفته در کنار برادرن شهیدم

سنگ فرش نه

برگ فرش

و کوچه ها همدرد من

هم رنگ من

عابران خسته مرا به زیر پای خود

قهقهه قلقلک تلخ

صدای خزان می آید

و سالهاست که من

به تکرار پاییز و بهار

خرامان و گاه نالان

از این همه حادثه

شاد در کنار مادرم

خواهرم شکوفه

برادرم برگ سبز

همسایه مان خاک

و چادر سپید خدای

تاریخ را در دل خود زمزمه میکنم

گوش کن به خش خش من.......

 


نوشته شده در پنج شنبه 90/11/20| ساعت 12:56 صبح| توسط رضا| نظرات ( ) |

[نوشته ی رمز دار]  


نوشته شده در پنج شنبه 90/11/6| ساعت 12:20 عصر| توسط رضا| نظرات ( ) |

تا آسمان راهی نیست اما تا آسمانی شدن راه بسیار است

می خواهم چون لحظه تولد آسمانی باشم اگر اهل زمینی تو را با من کاری نیست


پروردگارا! به من بیاموز دوست بدارم کسانی را که دوستم ندارند

گریه کنم برای کسانی که هیچگاه غمم را نخوردند

Gلبخند بزنم به کسانی که هرگز تبسمی به صورتم ننواختند

محبت کنم به کسانی که محبتی در حقم نکردند

عشق بورزم به کسانی که عاشقم نیستند


نوشته شده در پنج شنبه 90/10/22| ساعت 10:6 صبح| توسط رضا| نظرات ( ) |

باد پای کوهساران بخت من

به سویت باز خواهم گشت

اسب تیز پایم را مهمیز خواهم زد

و چون رعدی در اوج قله ها رخ خواهم نمود

و با اغوشی از باران گلهای تشنه را سیراب خواهم کرد

به سویت باز خواهم گشت

ای زیبا چهره خوبان دشت اشنایی ها


نوشته شده در شنبه 90/10/3| ساعت 9:5 عصر| توسط رضا| نظرات ( ) |


قالب رایگان وبلاگ پیچک دات نت