رها شده از قفس آزادی
باز باران با ترانه با گوهرهای فراوان میخورد بر بام خانه یادم امد کربلا را دشت پر شور وبلا را غصه یک روز غمگین گرم و خونین لرزش طفلان نالان زیر تیغ و نیزه ها را گریه های کودکانه اندرین صحرای سوزان میدود طفلی سه ساله پر زناله دلشکسته پای خسته باز باران قطره قطره میچکد از چوب محمل زینب و خونابه ی دل وای باران وای باران
نوشته شده در دوشنبه 90/9/7| ساعت
12:59 صبح| توسط رضا| نظرات ( ) |
قالب رایگان وبلاگ پیچک دات نت |