رها شده از قفس آزادی
ترانه ی من ترانه ی برگ است برگ دل سوخته زرد و رد پای شیون است شیون شاخه مادر مادر کودک مرده پر درد... باد می لرزاند مرا ومن ارام دست در دست نسیم رو به خاک می ایم دستان مادرم رها وچه دلچاک می ایم...... خفته در کنار برادرن شهیدم سنگ فرش نه برگ فرش و کوچه ها همدرد من هم رنگ من عابران خسته مرا به زیر پای خود قهقهه قلقلک تلخ صدای خزان می آید و سالهاست که من به تکرار پاییز و بهار خرامان و گاه نالان از این همه حادثه شاد در کنار مادرم خواهرم شکوفه برادرم برگ سبز همسایه مان خاک و چادر سپید خدای تاریخ را در دل خود زمزمه میکنم گوش کن به خش خش من.......
نوشته شده در پنج شنبه 90/11/20| ساعت
12:56 صبح| توسط رضا| نظرات ( ) |
قالب رایگان وبلاگ پیچک دات نت |