سفارش تبلیغ
صبا ویژن


رها شده از قفس آزادی

نشسته سایه ای  از افتاب بر رویش

به روی شانة طوفان رهاست گیسویش

 

کجاست یوسف مجروح پیرهن چاکم

که باد از دل صحرا می­آورد بویش

 

کسی بزرگتر از امتحان ابراهیم

کسی چنان که به مذبح برید چاقویش

 

نشست کنارش کسی که می­گرید

کسی که دست گرفته به پهلویش

 

هزار مرتبه پرسیده­ام ز خود او کیست

که این غریب نهاده است سر به زانویش

 

کسی که در ان طرف دشتها نه معلوم است

کجای حادثه افتاده است بازویش

 

کسی که با لب خشک و ترک ترک شده­اش

نشسته تیر به زیر کمان ابرویش

 

کسی­ست وارث این دردها که چون کوه است

عجب که کوه ز ماتم سپید شد مویش

 

عجب که کوه شده چون نسیم سرگردان

که عشق میکشد از هر طرف به هر سویش

 

طلوع می­کند اکنون به روی نیزه سری

که روی شانه طوفان رهاست گیسویش


نوشته شده در سه شنبه 91/9/21| ساعت 6:2 عصر| توسط رضا| نظرات ( ) |

به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من                 چو اسیر توست اکنون به اسر کن مدارا


نوشته شده در پنج شنبه 91/5/19| ساعت 12:30 عصر| توسط رضا| نظرات ( ) |

به مناسبت حضور سرور افرین بنتی همه با هم کف  مرتب

این گلم تقدیم به بنتی


نوشته شده در جمعه 91/3/19| ساعت 7:50 صبح| توسط رضا| نظرات ( ) |

ولادت مولود کعبه امیر المومنین علی علیه السلام برتمام شیعیان حضرتش مبارک


نوشته شده در یکشنبه 91/3/14| ساعت 10:37 عصر| توسط رضا| نظرات ( ) |

داغ غم مادر کشت ما را

آخر دگر بیا منتقم خون زهرا


نوشته شده در شنبه 91/2/9| ساعت 6:10 عصر| توسط رضا| نظرات ( ) |

آجرک الله یا بقیة الله


نوشته شده در دوشنبه 91/1/28| ساعت 5:56 صبح| توسط رضا| نظرات ( ) |

بوی باران، بوی سبزه،بوی خاک

شاخه های شسته، باران خورده،پاک

اسمان ابی وابر سفید،برگهای سبز بید

عطر نرگس،رقص باد،نغمه شوق پرستوهای شاد

خلوت گرم کبوترهای مست

نرم نرمک میرسد اینک بهار

خوش به حال روزگار ،خوش به حال چشمه ها و دشتها

خوش به حال لاله ها وسبزه ها

خوش به حال غنچه های نیمه باز

خوش به حال دختر میخک که میخندد به ناز

خوش به حال روزگار

 

 


نوشته شده در پنج شنبه 91/1/3| ساعت 2:0 صبح| توسط رضا| نظرات ( ) |

ترانه ی من ترانه ی برگ است

برگ دل سوخته زرد

و رد پای شیون است

شیون شاخه مادر

مادر کودک مرده پر درد...

باد می لرزاند مرا

ومن ارام دست در دست نسیم

رو به خاک می ایم

دستان مادرم رها

وچه دلچاک می ایم......

خفته در کنار برادرن شهیدم

سنگ فرش نه

برگ فرش

و کوچه ها همدرد من

هم رنگ من

عابران خسته مرا به زیر پای خود

قهقهه قلقلک تلخ

صدای خزان می آید

و سالهاست که من

به تکرار پاییز و بهار

خرامان و گاه نالان

از این همه حادثه

شاد در کنار مادرم

خواهرم شکوفه

برادرم برگ سبز

همسایه مان خاک

و چادر سپید خدای

تاریخ را در دل خود زمزمه میکنم

گوش کن به خش خش من.......

 


نوشته شده در پنج شنبه 90/11/20| ساعت 12:56 صبح| توسط رضا| نظرات ( ) |

[نوشته ی رمز دار]  


نوشته شده در پنج شنبه 90/11/6| ساعت 12:20 عصر| توسط رضا| نظرات ( ) |

تا آسمان راهی نیست اما تا آسمانی شدن راه بسیار است

می خواهم چون لحظه تولد آسمانی باشم اگر اهل زمینی تو را با من کاری نیست


پروردگارا! به من بیاموز دوست بدارم کسانی را که دوستم ندارند

گریه کنم برای کسانی که هیچگاه غمم را نخوردند

Gلبخند بزنم به کسانی که هرگز تبسمی به صورتم ننواختند

محبت کنم به کسانی که محبتی در حقم نکردند

عشق بورزم به کسانی که عاشقم نیستند


نوشته شده در پنج شنبه 90/10/22| ساعت 10:6 صبح| توسط رضا| نظرات ( ) |

<      1   2   3   4      >

قالب رایگان وبلاگ پیچک دات نت